در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

از دنیای وبلاگ‌ها به اینستاگرام و فیسبوک و توییتر کوچ کردم و دوباره بازگشتم همین جا! من آدم همین دنیای وبلاگی‌ام.
نوشتن چقدر خوب است، و چه خوب‌تر که من معجزه نوشتن را اندکی بلدم؛ اگر نه، از مصائب دنیای دهشت‌انگیز هر آن هزار پاره می‌شدم!
یه روز یه ایرانی سرش تو کار بقیه نبود، مرد!!!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ژانر» ثبت شده است

شکست عشقی!

۱۵
ارديبهشت

زمانی که فهمیدم استاد عزیز دوران دانشگاهم (و معاون دانشکده)، که ۵ ترم از ۷ ترم تحصیلم رو باهاش کلاس داشتم و به قول تمام دانشگاه: مرا بزرگ کرده بود، نه تنها شوعر کرده، بلکه پسرش هم نزدیک دو سالشه!

-------------

بعداًنوشت: متوجه شدید من بچه درسخون بودم و درسم ۷ ترمه تموم شد یا بیشتر توضیح بدم؟! دو نقطه دی!

  • اگنس

با لبخندت داری تقدیر منو به نفع هر دومون تغییر می‌دی...

  • اگنس

خودپرنسس‌بینی! D:

۰۸
ارديبهشت

همۀ پرنس‌ها چون بچۀ یه پرنس و یه پرنسس بودن، پرنس شدند. اما من پدر و مادرم پادشاه و ملکه نبودن که پرنسس بشم. من، خودم، خودم رو پرنسس کردم...

  • اگنس

صرفاً جهت توهین!

۱۷
فروردين

مردای مهربون
مردای کوررنگ
مردای عقب افتاده

در زیبایی‌شناسی چیزی وجود داره به نام توازن، تقارن، نسبت‌ها، تعادل.

چطور ممکنه یه هیکل لاغراندام با یه باسن اندازۀ میز مکعبای ژاپنی و سینه‌های سایز نود قشنگ باشه؟ آخه چتونه؟ چرا اجازه نمی‌دین به جای یه جاتون، سایر جاهاتونم رشد کنه؟

[به نقل از پلاس بهار]

  • اگنس

اینایی که اسم بچه‌هاشون رو می‌ذارن محمدسام، پونه‌زهرا، امیرکورش، نازنین‌زهرا، امیرسیاووش، فازشون دقیقاً چیه؟ کجا گیرکردن؟ ملی - مذهبی‌ان؟ استقلالی‌ان؟ یا چی؟ اخیراً مورد کورش‌رضا و اصلان‌علی‌ هم کشف شده.

بچه‌هاتون مگه موش آزمایشگاهی تفکرات معلق شمان؟؟!!

[به نقل از پلاس بهار]

-----------

پی‌نوشت: در آخرین بررسی‌هایم، به اسامی مبارک و بامسمای ایلیاامیر، محمدمسیح، محمدپارسا، غلام‌مهدی، فاطمه‌حلما، فاطمه‌هدی، یاسمن‌زهرا، امیرسام، امیرپویا، امیرسینا، و مواردی فجیع‌تر از این دست هم برخوردم... نکنید! جانِ من، خوددرگیری‌هایتان را برای فرزندانتان به ارث نگذارید!

  • اگنس

چند روز پیش با صمیمی‌ترین دوست دوران دانشجویی ملاقات داشتم. حدود هفت سال بود همدیگر را ندیده بودیم و انگار همین دیروز (مثل همان دوران) تمام مسیر را تا خانه پیاده رفته بودیم و زیر باران دویده بودیم... یک دنیا خاطره زنده شد؛ برای هر دویمان!

آنقدر شتابان گذرد عمـر که حتی
ما را ندهد فرصت انگشت گزیدن!

  • اگنس

یعنی به چنان درجه‌ای از عرفان رسیدم که در اقدامی ناباورانه و کاملاً ییهویی، چک چهار میلیون تومنی‌ام رو به ۳۲ قسمت مساوی (یا یه کم بیشتر) پاره کردم! 

تا صبح مثل بوووووق پشیمون نشم، صلواااات!!!

  • اگنس

سرسختانه بر این باورم که هر مشکلی را باید با حرف زدن با فرد مربوطه حل کرد. حرف زدن با این و آن و واسطه فرستادن و پیغام گذاشتن و ایمیل فرستادن و یادداشت نوشتن و این کارها فقط و فقط مشکل را بزرگ‌تر و سوءتفاهم‌ها را عمیق‌تر می‌کند. این که منتظر باشیم دوستمان یا خواهرمان یا هر کس دیگری پیام ما را برساند و پاسخش را بیاورد، یا منتظر تفسیر و اظهار نظر آنها باشیم، بزرگ‌ترین خطایی است که می‌توانیم مرتکبش شویم... نکنیم! با رابطه‌هایمان این کار را نکنیم!

  • اگنس