در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

از دنیای وبلاگ‌ها به اینستاگرام و فیسبوک و توییتر کوچ کردم و دوباره بازگشتم همین جا! من آدم همین دنیای وبلاگی‌ام.
نوشتن چقدر خوب است، و چه خوب‌تر که من معجزه نوشتن را اندکی بلدم؛ اگر نه، از مصائب دنیای دهشت‌انگیز هر آن هزار پاره می‌شدم!
یه روز یه ایرانی سرش تو کار بقیه نبود، مرد!!!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

با یک ساعت تأخیر در پرواز زیبای Iran Air و نیم ساعت دور باطل زدن در فرودگاه مبدأ، ساعت از ۲ نیمه‌شب هم گذشته بود که به خانه رسیدم. دو روز بی‌خوابی و خستگی و گرسنگی و ساعت‌ها راه رفتن با کلی وسیله و ساک و (بدتر از همه) کفش پاشنه‌دار می‌ارزید به یک بار دیگر اثبات شدن...

بارها پیام فرستاده بود که: «چی شد؟» و «نتیجه را خبر بده» و از این حرف‌ها. از گیت که رد شدم، ساعت نزدیک ۱ بامداد بود. پیام دادم: «می‌خواستم اذیتت کنم، اما دلم نیومد. حل شد. به سادگی رد شدم!»

صبح هم زنگ زد و کلی تعریف و تمجید و سپاس و از این حرف‌ها. بعد هم خودش آمد و بسته‌ها را تحویل گرفت و خواست با هم برویم و من به عنوان مثلاً کارمند (!!!) سررسیدهای آتش‌نشانی را تقدیم مسئول مربوطه کرده و چک شرکت را هم تحویل بگیرم. بعد هم مرا سر کوچه‌مان پیاده کرد و رفت. 

من اما خوب می‌دانم این لطف کردن‌ها و این تعریف و تمجیدها دو روز بیشتر دوام نمی‌آورد... چند روزی طول نمی‌کشد و بعد دوباره سوژه‌ی جدید دعوا و غر زدن و ایراد گرفتن پیدا می‌شود و باز همان آش و همان کاسه! [آدمی است دیگر؛ به زجر کشیدن هم عادت می‌کند!] و بماند کشف‌های اخیری که در سفر رخ داد و اراده‌ام را برای گذاشتن و گذشتن دوچندان کرد! شاید این چهارشنبه، آخرین نهار و آخرین دیدار و آخرین کار و آخرین همه چیزم با او، با آنها، با آنجا، و با هر چیز دیگری که به آنها وصل می‌شود، باشد! شاید...

  • اگنس

من اگر مرد بودم و دست زنی را می‌گرفتم، پا به پایش فصل‌ها را قدم می‌زدم و برایش از عشق و دلدادگی می‌گفتم؛ تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد!... شما زن‌ها را نمی‌شناسید! زن‌ها ترسواند، زن‌ها از همه چیز می‌ترسند، از تنهایی، از دلتنگی، از دیروز، از فردا، از زشت شدن، از دیده نشدن، از جایگزین شدن، از تکراری شدن، از پیر شدن، از دوست داشته نشدن،... و شما برای رفع این ترس‌ها نه نیازی به پول دارید، نه موقعیت و نه قدرت، نه زیبایی و نه زبان‌بازی! کافی‌ست فقط حریم بازوانتان راست بگوید! کافی‌ست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید!

 تقصیر شما بود که زن‌ها آن قدر عوض شدند.
 وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت، زن‌ها عوض شدند. آن قدر که امنیت را در پولِ شما دیدند، آن قدر که ترس از دوست داشته نشدن را با جراحی پلاستیک تاخت زدند، و ترس از تنها نشدن را با بچه‌دار شدن، و... و... و...

عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه‌ای ست؛ وقتی زن‌ها شروع می‌کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن، تعادل دنیا به هم می‌خورد!

  • اگنس

شش ﮔﺮﻭﻩ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺣﺬﻑ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺭﻭﺣﺘﺎﻥ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ:

۱) ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
۲) ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
۳) ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﺮﺱ می‌دﻫﺪ.
۴)  ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ می‌کند.
۵) ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ می‌کند.
۶) ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮﺍﺕ ﻣﺨﺮﺏ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭد.

مدیونید اگه فکر کنید مورد سؤال ما همه‌ی این موارد رو که خوبان همه دارند، یک جا دارد! والا...

  • اگنس

هیچ آدمی توی این دنیا نیست که نتونه عوض بشه. یه موقعی یه کاری می‌کنیم، ولی بعدش عوض می‌شیم. یکی دیگه یه کاری می‌کنه، باز این ماییم که عوض می‌شیم. هر لحظۀ زندگیمون با لحظه‌ی دیگه‌اش فرق می‌کنه. وقتی اون لحظه می‌گذره، یه زمان تازه‌ای شروع می‌شه و ما یه آدم دیگه‌ای می‌شیم. تو زندگیمون زندگی خیلی از آدم‌های دیگه رو هم می‌بینیم. بعد برمی‌گردیم و به گذشته‌مون نگاه می‌کنیم و می‌پرسیم: این من بودم؟ این زندگی منه؟ جوابش ساده‌ست... آره! این تویی... و این هم زندگیته!

  • اگنس

شرایط سختیه، اما باید بدونین که هر شرایط سختی یه فرصت خوبی رو جلوی پاتون می‌ذاره. شاید این شرایط باعث بشه که شما یه کم به خودتون بیاین و مثل همۀ آدم‌ها فرصتی رو داشته باشین تا برای خودتون هم زندگی کنین.

آدم نباید هیچ چیزی رو در حدی بخواد که نتونه ازش بگذره؛ چون وقتی نتونه ازش بگذره، اسیرش می‌شه.

همه چیز رو به زمان بسپرین... سخت نگیرین... باور کنین همه چی خیلی خوب می‌شه. همه چیز به وقت خودش درست می‌شه. می‌دونین چیه؟! اگه خواستن چیز بزرگی که ما می‌خوایم اشتباه باشه، اگه زمانی برسه که مجبور باشیم قید اون خواستۀ بزرگمون رو بزنیم، به همون اندازه اشتباهه!

به صدای دلتون گوش بدین...

  • اگنس

بعضی از آدم‌ها مثل پرگار می‌مونن. اون پایی رو که سوزن داره، زمین می‌ذارن و با اون پایی که مداد داره، راه می‌رن. اما غیر از اینکه دور یه نقطه‌ای بگردن، کار دیگه‌ای نمی‌کنند... خودشون فکر می‌کنند دارن جلو می‌رن، اما تنها چیزی که از زندگی‌شون باقی می‌مونه، فقط یه دایره‌ی بزرگه...

  • اگنس

یه آقای مشاوری بود که می‌گفت: زندگی بخش‌های مختلفی داره؛ خانواده، دوستان، عشق، تحصیل، کار، تفریح، دوستان و یه سری موارد مشابه و جزئی‌تر! می‌گفت: باید توجه و اهمیت ما بین تمامی این موارد به صورت معقول تقسیم شده باشه. چون اگه به هر کدوم از اینها بیش از حد توجه کنیم و از بقیه جا بمونیم، و اون وقت اگه برای اون یه مورد مشکلی پیش بیاد یا به هر دلیلی از دستش بدیم، تعادل زندگی به هم می‌خوره...

مثالش هم این بود که اگه تو زندگی زیادی غرق کار [یا عشق] باشیم و یهو متوجه بشیم که به هر دلیلی دیگه نمی‌تونیم اون شرایط [یا اون معشوق] رو تو زندگی‌مون داشته باشیم، اون موقع انگار همه چیزمون رو از دست دادیم. چون برای پرورش جنبه‌های دیگر زندگیمون زمان کافی صرف نکردیم. بعد تازه اونجاست که به سیم آخر می‌زنیم و خل‌بازی‌هامون شروع می‌شه...

بعد تازه اینجاست که من از منبر میام پایین و می‌بینم عمراً اگه بتونم به حرف‌های نابی که اون بنده خدا زد و من مثل یه دانش‌آموز درسخون از بر شدم، عمل کنم!

  • اگنس

یه وقت‌هایی فکر می‌کنیم وقتی وقتش برسه، می‌شینیم و با هم حرف می‌زنیم. اما حقیقت اینه که هیچوقت وقتش نمی‌رسه. واقعاً نمی‌شه نشست و حرف زد. چنان زندگی می‌کنیم که انگار یه زندگی بی‌نهایت به ما بخشیدن و زمان رو از دست می‌دیم؛ و زمان چنان می‌گذره که اگه یه روز هم بخوایم با هم حرف بزنیم، می‌بینیم که یا کسی واسه‌ی حرف زدن نیست، یا اون چیزی که می‌خوایم در موردش حرف بزنیم، دیگه اصلاً مهم نیست... پشت سر عمری که گذشته، فقط دست تکون می‌دیم...

  • اگنس

هیچ اتفاقی نیفتاده است. دعوا هم نکرده‌ام. دلخور هم نشده‌ام. فقط برای آنکه بیشتر مراقب خودم، و روحم و غرورم باشم، در تلاشم آخرین بندها را نیز بگسلم و آخرین رشته‌های رابطه را ببُرم. این بار باید آخرین بار باشد. تا همین امروز و همین لحظه هم موفق بوده‌ام، مگر در یک چیز... و آن شمردن روزهاست. شمردن لحظه‌ها از روزی که تصمیم گرفتم کنده شوم! و این شمردن‌ها نشانه‌ی خوبی نیست؛ حس خوبی نیست...

  • اگنس