در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

از دنیای وبلاگ‌ها به اینستاگرام و فیسبوک و توییتر کوچ کردم و دوباره بازگشتم همین جا! من آدم همین دنیای وبلاگی‌ام.
نوشتن چقدر خوب است، و چه خوب‌تر که من معجزه نوشتن را اندکی بلدم؛ اگر نه، از مصائب دنیای دهشت‌انگیز هر آن هزار پاره می‌شدم!
یه روز یه ایرانی سرش تو کار بقیه نبود، مرد!!!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

خانۀ امید من

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۸ ب.ظ

از آن روزی که یادم می‌آید، حتی از آن قبل‌ترها که یادم نمی‌آید، همیشه دفتر و دستک و در نوع تکنولوژیکی‌تر، وبلاگی برای روزنوشت‌ها و حرف‌های دم‌دستی‌ام داشتم. همیشه بیش از تصورم وقت صرف نوشتن می‌کردم... شاید دقایق نوشتنم تنها لحظاتی از زندگی‌ام باشد که بیهوده نگذشته است. مدت‌های زیادی در یاهو ۳۶۰ بودم. خانهٔ امیدم بود انگار. بعد که یاهو تصمیم گرفت شبکهٔ اجتماعی‌اش را تعطیل کند، همه چیز از هم گسست... همه رفتند سوی زندگی و کار و بار خودشان و من مانده بودم و کلماتی که از سرانگشتانم می‌تراوید و جایی برایشان نداشتم. بعد «ش» به فیسبوک دعوتم کرد... که خب، هم فیلتر بود و هم راه دست من نبود. جسته و گریخته آنجا هم می‌نوشتم. بعد از مدتی بی‌خیالش شدم و به دنیای وبلاگ‌ها پناه بردم. آنجا انگار همان جایی بود که برای سرریز کردن اندک ذوق و قریحه‌ام به دنبالش بودم. بی‌وقفه می‌نوشتم و مستی می‌کردم. یکی دو بار که باز تا مرز جنون رفته بودم، از آن هم دور شدم، اما هیچ‌گاه نابودش نکردم. همیشه همانجا بود. همیشه، حتی در درمانده‌ترین روزها هم می‌دانستم که وبلاگم، همچون سنگ صبوری دیرینه، پابرجاست.

بعد که نوبت عرض‌اندام وایبر و تلگرام شد، از وبلاگم هم دور شدم. هر چند که می‌دانستم هست و هر زمان اراده کنم، دارمش. توییتر که خودی نشان داد، شد عزیزترین شبکهٔ اجتماعی‌ام... و قدرتمندترین آنها. هدف و کارکردش نوشتن نبود، اطلاع‌رسانی بود! اما همین مختصرنویسی‌اش، که هم حسنش بود و هم عیبش، باعث شد تا بی‌خیال همه چیز شوم. توییتر این بود: «حرفت هر چه هست، بگو؛ ولی فقط یک خط!» از پسش برمی‌آمدم، اما برای من که نوشتن تنها امید زندگی‌ام بود، اقناع‌کننده نبود. چیزی فرای آن می‌خواستم. پرشین‌بلاگ مدتی است دیوانه شده و با باگ‌های فراوانش کفرم را درآورده است. از آن روزی که تا خود جنون رفتم و تلگرام و توییتر و هر آنچه را که مانده بود، بستم و واژگان از سرانگشتانم به زمین می‌ریخت، دلم ضعف می‌رفت که مثل پناه‌جویی که عاقبت پناهی می‌یابد و آرام می‌گیرد، جایی بیابم و یک دل سیر بنویسم. اینستاگرام خوب است اما عکس‌بازی‌اش به من نمی‌آید؛ من بلد نیستم هی خوشگل بپوشم و خوشگل‌تر آرایش کنم و با ژست مکش‌مرگ‌من از خودم تند تند عکس بگیرم و زیرش با شعر شاملو قربان خودم بروم. من آلبوم نمی‌خوام، یک سررسید تاریخ‌گذشته کفایتم می‌کند؛ من دوربین نمی‌خواهم، قلمم مرا بس است. و همان‌گونه که شیخ ما، ابوسعید ابوالخیر، فرموده است: من و او و او و منی در کار نیست، من اویم و او من است و ما هر دو یکی.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۷/۱۰
  • ۱۲۵ نمایش
  • اگنس

اندر روحیات شیخ

نظرات (۱)

عالی بود

انیستا جای خوبیه عکس گل و بلبل هم میشه گذاشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی