در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

...سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن/ کاین بود عاقبت کار جهان گذران

در سوگ یک رؤیا

از دنیای وبلاگ‌ها به اینستاگرام و فیسبوک و توییتر کوچ کردم و دوباره بازگشتم همین جا! من آدم همین دنیای وبلاگی‌ام.
نوشتن چقدر خوب است، و چه خوب‌تر که من معجزه نوشتن را اندکی بلدم؛ اگر نه، از مصائب دنیای دهشت‌انگیز هر آن هزار پاره می‌شدم!
یه روز یه ایرانی سرش تو کار بقیه نبود، مرد!!!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

کافکا

۱۱
مرداد

من پیوسته از تو گریخته‌ام
و به اتاقم، کتاب‌هایم، دوستانِ دیوانه‌ام
و افکارِ مالیخولیایی‌ام پناه برده‌ام.
قبول دارم که کلّه‌شق بودم
اما تو هم همواره فقط در پی اثبات سه چیز بودی:
اول آنکه در این ارتباط بی تقصیری،
دوم آنکه من مقصرم، 
و سوم، با بزرگواری تمام حاضری مرا ببخشی...

فرانتس کافکا

  • اگنس

بی‌نام

۰۹
مرداد

دیروز هم‌اتاقی  قبلیم برام یک تی‌‌شرت سایز خرس‌لارج خریده بود. که بلند و گشاد باشه و بشه بدون شلوار پوشیدش. تمام مدت جلوی چشمم بودی. حتی یه عکس قدی گرفتم توی آینه اتاقش که بهت نشون بدم، ولی یادم افتاد گفته بودی نمی‌خوای هیچ عکس و اثری ازم ببینی. پاکش کردم. لباس رو هم انداختم توی کمدم. کاش می‌شد بمونی. 

  • اگنس

حس می‌کنم از مرحله انکار رده شده‌ام. دیگر حتی خنده که هیچ، لبخند زورکی‌ام هم نمی‌آید. حتی نمی‌توانم نیشخند بزنم به آنچه دیده‌ام و گفته‌ام و شنیده‌ام. سر شده‌ام. حس آدمی را دارم که از یک سکس ناخواسته رها شده باشد؛ از یک ارگاسم زوری... و حالا نا ندارد تکان بخورد؛ تا ندارد چشم‌هایش را باز کنید. فقط می‌خواهد بخوابد. 

برگشتم اینجا که هیچکس نباشد... برگشتم تا بنویسم. نوشتن باید نجاتم دهد. باید نجاتم دهد. 

  • اگنس